میدونم که این روز ها هم میگذاره اما دلم میخواست که این روز ها فقط خوش میگذشت
بدون استرس بدون دغدغه بدون خستگی 

خیلی خسته ام

- سخته ؟
- اولش گاهی اما بعدش دیگه نه خیلی ، عادت میکنی بعدش راضی تر هم هستی !

یه جایی نوشته بود این که بدونی که یه رابطه به هیچ جا نمیرسه مثل این میمونه که بدونی وقتی به دنیا میایی کی میمیری ! من میخواستم بگم این که بدونی این رابطه " باید " به جایی نرسه ! این که "ندونی" که میخوای این رابطه به جایی برسه یا نه ! این که "نتونی" تشخیص بدی که این رابطه به جایی میرسه یا نه ! این که اون "جایی " که قراره بهش برسی رو ندونی کجاست ! این ها همه به همون اندازه دردناکه که بدونی وقتی دنیا اومدی کی میمیری ....

گاهی خسته ای از آدم ها
از بودنشون
از بودنت
میخوای  بری که نباشی
که نباشند
.
.

بعد که رفتی میخوای  زود برگردی
زود دلتنگ میشی
زود تنها میشی
زود باز خسته میشی
این چرخه خسته شدن تا همیشه و همیشه هست

من دلتنگ نمیشوم

فکر میکنم وقتی دلتنگ کسی در گذشته میشویم که امروز کمبودش را کنارمان و در لحظه هایمان حس کنیم
کسی که امروز نیست اما جای خالی اش معلوم است
امروز جای هیچ کسی از دیروز کنارم و در لحظه هایم  خالی نیست

این خفه ات میکنه

گاهی یه حسی داری که خودت هم نمیفهمیش ..
این خفه ات میکنه
چون نه میفهمیش نه میتونی در موردش حرف بزنی

fucked up

باز من شروع کردم به فکر کردن ...
فردا چی میشه و امروز چی میشه
و باز با این فکر کردن هام دارم میرینم به همه چیز

کاش ها همه کشکند ...

خیانت ... خوب است ..

من هنوز به تقبیح عملی به نام خیانت باور ندارم.
به  تحمیلی که جامعه به افراد می کند برای برقراری روابطه جنسی مادام العمر با یک نفر هم باور ندارم.
به انتخاب آدمها باور دارم. اگر برای دو نفر اینجور راحت تر است که صرفا همه عمر باهم باشند خیلی هم خوب است. ا
گر نیستند ان هم خوب است.
به توافقات آدمها در رابطه باور دارم و به خروج آدمها از روابطی که در آن توافق حاصل نمی شود و یا کسی درحال آسیب دیدن است.  


به تنها چیزی که باور دارم و محکومش می کنم دروغ است 


آیدای پیاده رو *

قصه تکرار ..

این حس تکراری
این ترس تکراری
این روزهای تکراری
عجیبه که هر تکرار شیرینه
و هر پایان تلخ
......
هر بار آغاز این تکرار ها آغاز تکرار شیرینی ها تلخی ها
و همه همان حس ها
و ترس ها و
روزهای تکراری
باز هم شیرینه ... 

:)

به چشم هایت بگو لبهایم گفتند :-*

دلم مي گيرد از چشم اميد داشتنم به اين همه هيچ
گاهي حتي
از خودم هم دلم ميگيرد

پیری

میترسم از تنهایی خط خطی شدن ...

بی

میدونی خیلی از روزهامون داره "بی" میگذره .. "بی " همه اون کس هایی که میخواییم پبشمون باشند و "بی" همه اون چیز هایی که میخواییم داشته باشیم و " بی " همه اون جاهایی که میخواییم باشیم .. دلیلش شاید این باشه که محدودیم .. محدود به زمان و مکان .. و این خیلی درد داره خیلی  .....

وقتی دلتنگی همه رو  شکل همونی میبینی که دلتنگیت رو بیشتر میکنه ...

آینه

گاهی همه این کار را میکنیم ..
گاهی نگاهی چشمی لبخندی یاد اوری غمی کسی روزی و یادی است
خیره میشویم و لبخند میزنیم گاهی تلخ ..
خوبه که آینه باشیم گاهی برای غریبه هایی که از کنارمان میگذرند

چی شد که فکر کردیم خود زنی کنیم عزیز میشیم ؟؟

رد پا ...

اگرچه جاهای خالی با اسم های جدید پر میشوند اما رد ِ پای اسم های قبلی ها همیشه کمرنگ باقی میماند



این رد پاها گاهی بد جور روی قلب فشار میارند

That's the Difference

من نمیخوام احتیاج تو باشم

من دوست دارم محتاج تو باشم

Get the Difference

..

بدم میاد از این که خودم رو بشناسونم، بدم میاد از این که توجیه کنم ،بدم میاد از این که تجزیه  و تحلیل ام کنی ،بدم میاد از این که نفهمی و رد شی ، بدم میاد که بگم و نفهمی، بدم میاد که نفهمی و نپرسی، بدم میاد که نمیفهمی و نمیفهمی که نفهمیدی 

کسی هست برای فهمیدن آیا ؟

خسته ام از این بودن های بی حضور

وای بر تو که هنوز من رو نشناختی

وقتی از دستت دلخورم بدترین کار اینه که برام ابراز عشق کنی 

این یعنی بسیار زیاد خر فرضت میکنم و با این حرف ها میخوام خر ترت کنم

انقدر که به خودت هم باورت بشه چقدرخری

اما با این کار فقط دل سنگ ِمن سنگ تر میشه 

راز بقا

همیشه یه مرد بوده 

گاهی حتی دو تا ..

آدم باش

به احمقانه ترین شکل ممکن حرف میزنند توقع دارند که همه هم بفهند شون
نمیدونم این چیه جدیدا باب شده که همه کلمه ها رو با املای غلط مینویسند و ادعای روشنفکری هم میکنند و فدایی شاملو و فروغ هم میشند .. کجا اون بدبخت ها افتاده بودند به جون ادبیات فارسی این جوری که شما افتادید 

دیوونه دلم برات تنگ شده

اون کیمیا که همه دنبالش میگردند محبته ... 

میدونی

این که هی ازم می‍‎پرسی خوبم یا نه فقط داری بهم یاد آوری میکنی که نیستم

یه همچین حسی دارم الان

گاهی آدم دلش میخواد این آدم های دنیای مجازی رو بکشه از مونیتورش بیرون سفت بغلشون کنه حسشون کنه لمسشون کنه بوسشون کنه ازشون حضوری به خاطر اونجا بودنشون و به خاطر اینجا بودنشون تشکر کنه  بعد دوباره برشون گردونه سرجاشون

خود باوری

همیشه خودت باش بالاخره یکی ‍‎پیدا میشه که تو رو به خاطر همینی که هستی بخواد

تنهایی

تنهایی که درد مشترک همه ماست 

تنهایی که حرفی نیست که گفتنی باشد 

دردی است که کشیدنیست 

گوش برای نشنیدن نیست

چه زیاد ند این فاصله ها در مکان ها  و در زمان ها
..
بیا دست ِ کم کمش کنیم در کلام ها ..

همینه

اصلا میدونی چیه ؟

خیلی خری که نیستی

نمی چسبه

قبلا تر ها وقتی میخواستی محبت کنی به یکی تهش بود که میگفتی 

دوستت دارم الاغ خر نفهم بیشعور

اصلا یه حالی داشت گفتن و شنیدن  این  حرفها بعد از اون دوستت دارم اولیه 

اما الان فقط میگه دوستت دارم لعنتی

این لعنتی اصلا اون صفا و شور و حال رو  نداره

یه همچین روزگاری شده

یا باید آدم ها رو از دست دنیای خودت حذف کنی 

با خودت رو از دنیای آدم ها 

خود ویرانگری

وقتی میتونی محبت کنی و دریغ میکنی
داری ذره ذره همه خوبی هات رو نابود میکنی

آره چنین است

اگر " او " براي " تو " از " تو " ساخته شده!

"من" براي " تو "  از " تو " ويران شده‌ام!!!

مرد میطلبیم

صدایم کن به آغازی  ... که من بی عشق میمیرم 

تضاد

من پرم از حس های متضاد

پرازخواستن ها و نخواستن هایت

عوضی

همش چیزهایی که دوست داری تو وقت ها و جاهای عوضی اتفاق میافته

هی و هی

حالم به میخوره که وقتی هی و هی و هی یه چیزی رو میخوام توی این تنهایی هام و هی و هی و هی اون چیز نیست 

اصلا یه جورایی فکر دونی ام پر شده

انقدر این روزها فکر کردم فکرم درد میکنه

خانه من کجاست؟؟

میگن هر جادلت قرارگرفت همونجا خانه توست
چه کنم من که نه خودم نه دلم هیچ جا بند نمیشیم وقرارنداریم

چه کنم که از آن خانه ای که مال من است همون قدر بیزارم که از اون خانه ای که مال من نیست

لعنت لعنت لعنت

لعنت به این روزگار و بازیهایش

لعنت به این زندگش و تقدیرهایش

لعنت به این دنیا و سردرگمیهایش

دور تر و دور تر

وقتی نگ‎اه ها هم سو نیست دل ها چطور همسو باشند

عجبا

این اسم فرنگ‎ بودن ِ ما دل بقیه رو میسوزونه رسمش باسن ِ ما رو !!!!

مثل هر شب

هی  میشینم فکر میکنم 

هی میشینم تنهایی فکر میکنم 

هی دندون رو دندون فشار میدم 

هی لب گاز میگیرم 

هی بغض میکنم

آخرش هم هیچی به هیچی 

تنهایی میگیرم میخوابم

مثل هر شب 

مثل همیشه

دقیقا همین الان و همین لحظه که دل تنگ آغوشی 

هیشکی هیچ جایی نیست 

عین دیوونه ها

حوصله ام به هیچی نمیاد

دلم میخواد غمبرک بزنم بشینم یه گوشه 

عکس نگاه کنم اشک بریزم