خرداد ۰۵، ۱۳۹۱

برای تو

دیشب داشتم فکر میکردم اولین کاری که ایران آمدم باید انجام بدم چیه ؟ فکر کردم که همیشه دفعه های قبل چی کار میکردم ؟ یادم افتاد که همیشه قبل از این که برسم تو دم به دقیقه از مامان آمار میگرفتی که من کی میرسم که مبادا تغییری تو ساعت پروازم یا تاریخش پیش نیاد و تو بی خبر بمونی ، منم که عموما ۳ - ۴ صبح میرسیدم اولین نفری که بعد از مامان و بابا و داداش میدیدم تو بودی همیشه و بدون استثنا. شبش اصلا نمیخوابیدی که من برسم و تو خواب بمونی و نتونی صبح اول وقت زنگ ما رو بزنی. صبحش سعی میکردی خودت رو کنترل کنی و دیر بیایی خونه ما . اما تا بیشتر از ۸ طاقت نمیآوردی و راس ۸.۳۰ زنگ ما میخورد و ما با خنده میگفتیم مامان مامیت اومد ! بدو بدو با اون پای <به قول خودت چلاق> از پله ها میاومدی بالا و من و بغل میکردی و اشک میریختی که این خونه بدون تو صفا نداره، حالا نیستی که ببینی اون خونه هم بدون تو دیگه صفا نداره . ... حالا نیستی که ببینی من دیگه دلم نمیخواد برم اون جا تو خونه ای که تو نیست تا من هر وقت دلم تنگ میشه هر وقت تنهام هر وقت مامان بابا دعواشون میشه من بدو بدم برم اونجا تو واسم در و باز کنی قربون قد و بالام بری و زودی واسم غذا بکشی هی بگی بخور هیچی نخوردی که. بعدش واسه خودم لم بدم رو مبل و بگی بیا این ور بشین که خنک تره بعدش بیایی موهام و ناز کنی و باز قربون صدقه ام بری و هی بگی میوه پوست بگیرم برات ؟ چایی میخوری ؟ هی بگی پس تو چرا هیچی نمیخوری ؟ میخوای برم از ساندویچی واست ساندویچ بخرم ؟ میخوای شیر موز بیارم واست و من هی بگم نه بابا بسمه دارم میترکم به خدا.... هر چی بخوام بهت میگم . بعدش هر چند وقت یه بار  بپرسی تا کی میمونی ؟ کی میری ؟ بگم چیه میخوای زودتر از شرم خلاص شی ؟ اشک تو چشات جمع شه بگی میخوام بدونم چقدر دیگه وقت دارم ببینمت ... چرا من هیچ وقت به این فکر نکردم که وقتی که واسه دیدنت دارم یهو به آخر میرسه ؟ ...
همه ذوق و شوقی که واسه ایران اومدن بعد از ۲ سال داشتم با به یاد آوردن این که تو نیستی, اون نگاه مهربونت، اون خنده های شیطونت و اون دل همیشه نگرونت نیستند  به یک باره دود شد رفت هوا ...

اردیبهشت ۲۳، ۱۳۹۱

غربت زدگی

میدونی غربت که دامن گیر آدم بشه نتیجه اش چی میشه
نتیجه اش این میشه که بعد از این همه سال دوری این همه سال ارتباط از طریق دنیای مجازی دیگه توان بودن در کنار آدم ها در دنیای حقیقی رو از دست میدی
دیگه فکر میکنی که دلت واسه آدم ها تنگ میشه اما حوصله بودنشون رو نداری بیشتر ترجیح میدی مسجی بدی چتی کنی کامنتی بزاری تا لمسشون کنی ببینیشون
بیشتر ترجیح میدی که آیکون های دو نقطه ای باشی تا خنده ها و گریه ها و احساس های طبیعی
دیگه دارم از آدم ها میترسم ...

اردیبهشت ۱۴، ۱۳۹۱

عادت عادی شدن یا عادی شدن عادت !

شاید همه چیز از عادت کردن شروع شه!‌ یعنی از این که عادت کنیم به چیزی که هستیم. عادت کنیم یعنی قبول کنیم که چیزی که هستیم همون چیزیه که باید باشیم! اما عادت ها همیشه نباید بد نیستند مثل عادت به دیدن خورشید، مثل عادت به شنیدن صدای پرنده ها، مثل عادت به دوست داشتنِ دوست داشتنی ها! اصلا تمام قواعد نظام هستی اصلا بر ساختار همین تکرارهایی که ازش به عنوان عادت نام میبریم بنا شده!! انسجام بر اساس تکرار شکل میگیره !
تصور اینکه هر روز بلند بشی و ندونی امروز باید به چه زبانی حرف بزنی با چه افرادی خویشاوندی و با چه افرادی غریبه ایی و تمام مسیرهات عوض بشن و نتونی برای هیچ چیزی قاعده  نظام مندی پیدا کنی تصور یک زندگیِ محاله!!
این ها نمونه هایی از عادت هایی هستند که میتونند قشنگ باشند و نه تنها به دلیل عادت بودنشون باعث گندیدگی آدم و زندگی نمیشند بلکه حتی مانع از گندیدگی هم باشند شاید! پس چیزی ماورای عادت هست که زندگی ما رو به گند میکشه! شاید بشه اسمش رو عادی شدن گذاشت! این که همه چیز واسمون عادی بشه! از خورشید و ماه و آواز پرنده ها بگیر تا خودمون و داشته ها و نداشته ها و خواسته هامون .. این که عادی بشه که داریم در جا میزنیم، این که عادی بشه که به گندیدگی کشیده شدیم، این که عادی بشه که داریم همه چیزهامون رو خیلی عادی از دست میدیم .. آره همه گندیدگی از اونجا شروع میشه که عادت کنیم به عادی شدن !
عادت چیزیه که به مرور زمان و حتا به اختیار و انتخاب خودمون رخ میده ، عادی شدن هر وجود و موجودی هم یه رفلکس ناخودآگاه هستش و یه روز چشم باز میکنی و میبینی نسبت به فلان چیز که فلان حسی رو بهش داشتی بدون اینکه حتا متوجهش بشی احساس یا نوع نگاه ات بهش 180درجه فرق کرده و ...
شاید مثل داستان مرغ و تخم مرغ می مونه، اول عادت می کنیم بعد عادی می شه یا اول عادی می شه بعد عادت می کنیم بهش! از نقطه ای شروع می شه که به حد اعتیاد می رسه یعنی دیگه برامون قابل تشخیص نیست و دست خودمون نیست.

عادت کنیم اما عادی نشیم و با عادی شدن عادت نکنیم !