آذر ۲۲، ۱۳۹۱

این تنهایی های بی پایان گاهی خیلی خوبه....

خونه رو دارم میسابم. همه کابینت های آشپزخونه رو ریختم بیرون مرتب کردم دوباره چیدم سر جاشون. همه کمدها و کشوهای لباس ها رو ریختم بیرون و مرتب کردم اضافه ها رو یا کهنه ها رو کوچیک ها و بزرگ ها رو همه رو ریختم تو کیسه دادم به دختر کولی دم بیمارستان. همه ملافه ها و روتختی ها رو شستم. دکور اتاق خواب و سالن نشیمن رو عوض کردم. همه وسایل حموم رو ریختم بیرون و دل روده حموم رو باز از نو مرتب کردم. حس خوبی میده بهم این کلفتی ها ! دست خودمون نیست ما زنا ذاتا کلفتیم ! میخوام همه جا عین دسته گل باشی. همه سوراخ سنبه های خونه رو جارو کشیدم گردگیری کردم. تمیز شده عین دسته گل. گربه رو هم حتی شستم ... اینا همه از مزایای اینترنت نداشتنه. 

مرز

خط بین خیال و واقعیت سست تر از آنی بود که فکر می کردم....