مرداد ۰۷، ۱۳۹۲

دل که نیست صندوقچه آرزوهای کپک زده است ...

اینجا نشسته دقیقا همین جایی که سه سال است نشسته ام . سه سال که عایدی اش از ‍پشت این میز فقط شد یک تصیمیم. یک تصمیم به رفتن به نماندن به نخواستن.
اینجا پشت میز نشسته ام و فکر میکنم که چه بگویم به او که تمام این سه سال امد و مرا پ‍شت این میز دید و ندیده گرفت.
۱۰ روز از آخرین باری که ‍پشت این میز نشستم و کد زدم گذشته راستش نه پشیزی دلم برای میز تنگ شده و نه برای این آدم های کوکی میزهای کناری
دلم برای خودم و همه انگیزه ها و آرزوهای دور و درازی که داشتم تنگ شده برای آن همه شر و شور و آن همه امید
دلم آن لبخند بی دریغم که همیشه لانه کرده بوی میان چشمانم را میخواهد آن خنده ای که ‍پهن بود روی صورتم و پشت بندش آه غلیظ نبود را میخواهد
دلم آرزو های دور و دراز میخواهد
دلم روزهای بی دغدغه میخواهد روزهای با انگیزه ...

مرداد ۰۱، ۱۳۹۲

عطش

من آرام مى آيم
يك دل سير نگاهت ميكنم 
چشمانم كه سيراب شد ميروم
لحظه اى بعد باز مى آيم
سيراب شدنم لحظه اى بيش دوام ندارد 

تیر ۳۱، ۱۳۹۲

نکنه ...

گاهی فکر میکنم که اصلا اشتباه کردم که بهشون گفتم مگه خودشون کم دغدغه دارند تازه یه کم سرشون خلوت شده بود و داشتند با آرامش به خودشان و زندگیشان میرسیدند حالا یک هو من پریدم وسط و شدم سوژه نگرانی و استرس. مجبورم قبل از هر حرفی که میزنم اول فکر کنم نکنه یه جوری بگم غم بیفته به دلشون نکنه استرسشون بیشتر شه نکنه نکنه نکنه ...
امروز وقتی بهم گفت از تصمیمی که گرفتی راضی ام و فکر میکنم داری در راه درست قدم برمیداری بغضم گرفت یه بغض خوشآیند ، یه بغضی که بهم امید داد که درسته همین جوری باید پیش برم که پشتم خالی نیست که کسی هست که از هزار کوه استوارتره که عشقی داره که بی پایانه و من نصیبم ازش بی نهایته ..
هنوز البته گیجم هنوز نمیدونم چی کار کنم هنوز نمیدونم راه چیه چاه چیه هنوز فکر میکنم نکنه از چاله در اومده باشم وافتاده باشم تو چاه نکنه خشت اولم رو باز کج بزارم نکنه به هر قیمتی باز مجبور شم هر کاری بکنم نکنه از پس خرج و مخارجم برنیام نکنه نکنه نکنه ...