تیر ۳۱، ۱۳۹۲

نکنه ...

گاهی فکر میکنم که اصلا اشتباه کردم که بهشون گفتم مگه خودشون کم دغدغه دارند تازه یه کم سرشون خلوت شده بود و داشتند با آرامش به خودشان و زندگیشان میرسیدند حالا یک هو من پریدم وسط و شدم سوژه نگرانی و استرس. مجبورم قبل از هر حرفی که میزنم اول فکر کنم نکنه یه جوری بگم غم بیفته به دلشون نکنه استرسشون بیشتر شه نکنه نکنه نکنه ...
امروز وقتی بهم گفت از تصمیمی که گرفتی راضی ام و فکر میکنم داری در راه درست قدم برمیداری بغضم گرفت یه بغض خوشآیند ، یه بغضی که بهم امید داد که درسته همین جوری باید پیش برم که پشتم خالی نیست که کسی هست که از هزار کوه استوارتره که عشقی داره که بی پایانه و من نصیبم ازش بی نهایته ..
هنوز البته گیجم هنوز نمیدونم چی کار کنم هنوز نمیدونم راه چیه چاه چیه هنوز فکر میکنم نکنه از چاله در اومده باشم وافتاده باشم تو چاه نکنه خشت اولم رو باز کج بزارم نکنه به هر قیمتی باز مجبور شم هر کاری بکنم نکنه از پس خرج و مخارجم برنیام نکنه نکنه نکنه ...

هیچ نظری موجود نیست: