میترسم از تنهایی خط خطی شدن ...
اردیبهشت ۱۰، ۱۳۹۰
اردیبهشت ۰۵، ۱۳۹۰
بی
میدونی خیلی از روزهامون داره "بی" میگذره .. "بی " همه اون کس هایی که میخواییم پبشمون باشند و "بی" همه اون چیز هایی که میخواییم داشته باشیم و " بی " همه اون جاهایی که میخواییم باشیم .. دلیلش شاید این باشه که محدودیم .. محدود به زمان و مکان .. و این خیلی درد داره خیلی .....
فروردین ۲۴، ۱۳۹۰
آینه
گاهی همه این کار را میکنیم ..
گاهی نگاهی چشمی لبخندی یاد اوری غمی کسی روزی و یادی است
خیره میشویم و لبخند میزنیم گاهی تلخ ..
خوبه که آینه باشیم گاهی برای غریبه هایی که از کنارمان میگذرند
گاهی نگاهی چشمی لبخندی یاد اوری غمی کسی روزی و یادی است
خیره میشویم و لبخند میزنیم گاهی تلخ ..
خوبه که آینه باشیم گاهی برای غریبه هایی که از کنارمان میگذرند
فروردین ۱۴، ۱۳۹۰
رد پا ...
اگرچه جاهای خالی با اسم های جدید پر میشوند اما رد ِ پای اسم های قبلی ها همیشه کمرنگ باقی میماند
این رد پاها گاهی بد جور روی قلب فشار میارند
این رد پاها گاهی بد جور روی قلب فشار میارند
اشتراک در:
پستها (Atom)