هنوز سردی خاکت نذاشته فراموش بشی ... هنوز باور نبودنت سخته ...
آذر ۰۶، ۱۳۹۱
آبان ۲۸، ۱۳۹۱
مثل نمک برای زخم
اینترنت خیلی کنده دارم گری آناتومی آنلاین نگاه میکنم. هی استاپ میشه شروع میکنم همزمان آرگو نگاه کردن. کیفیتش خوب نیست از رو پرده ضبط شده اما هر چی هست کل داستان مشخصه استاپش میکنم میزنم گری آناتومی پر از زندگی پر از عشق پر از بعض .. استاپ میشه لعنت به این اینترنت کند که من ُ باز مجبور میکنه برم آرگویی ببینم که بهم فقط نفرت میده و غصه. نفرت از همه اونایی که بازیچه اند که مغز فندقی اند که شستشو داده شده اند که تعلیم داده شدند که میخواند که بد داشند و بدی ها رو پخش کنند وبه جز خودشون و خواسته هاشون و باورهای پوچشون به هیچ چیز و هیج بنی بشری فکر نکنند. آرگو رو نصفه قطع میکنم نمیتونم نگاه کنم از هر دو گروه بدم میاد از هر دو گروه نفرت دارم. میخوام داد بزنم که بسه دیگه نبش قبرکردن و نمک روز زخم پاشیدن بسه دیگه ... لطفا بزارید به حال خودمون بمونیم و بمیریم داد بزنم و باز هی بگم که بسه انقدر نمک به این زخم کهنه نپاشید ...
آبان ۲۶، ۱۳۹۱
پاییز
باد میاید برگ ها میرقصند
چشمانم را میبندم باد نوازش میکند میخندم باران نم نم میبارد اشک میشود
جاری میشود میخندم میرقصم. باد و باران معنای این زندگی اند ...
کودکی های شیرین
دلم میخواست دختر بچه بودم با
موهای گرد و چتری های کوتاه. بیخیال و بی دغدغه . میرفتم پی بازی. پی خنده.
پی لی لی ... دلم میخواست تنها غصه ام گلی شده لباس هایم بود و غرغر های
مامان ...
آبان ۱۶، ۱۳۹۱
اشتراک در:
پستها (Atom)