اردیبهشت ۰۲، ۱۳۹۲

مانع

یادمه از ریاضی متنفر بود. برعکس من که عاشقش بودم. بهش گفتم بیا بهت یاد میدم خوشت میاد ازش وقتی یادش بگیری. اصولا ما از چیزایی بدمون میاد که بلدشون نیستیم.مثلا من از شیمی بدم میومد همیشه ازش فرار میکردم. سالی که کنکور داشتم مجبور شدم بخونم انقدر خوشم اومد ازش که شد بالاترین درصد کنکورم.
حالا اما از دکترا خوندن بدم میاد از مدرک گرفتن نفرت دارم. از هر روز استرس و کار و کامپیوتر فراری ام. حتی دلم نمیخواد تلاش کنم دلم نمیخواد یاد بگیرم... میدونم یاد بگیرم علاقمند میشم اما دلیل این همه مقاومت در برابر خواستن و دوست داشتن و پیش رفتن رو نمیفهمم. واقعا نمیفهمم ...

هیچ نظری موجود نیست: