اردیبهشت ۲۹، ۱۳۹۳

آدم گاهی گه گیجه میگیره

۱. آدم گاهی دلش میخواد همه عکسای قدیمی توی آلبوم های خونه رو اسکن کنه دسته بندی و مرتب کنه، دفترچه خاطرات قدیمی رو دوباره دربیاره خاک رو از روشون پاک کنه بذار کنار عینکی که از جدش مونده یا از عصایی که از مادربزرگش مونده. بعد میگه خوب ک چی؟ واسه کی؟
۲. آدم گاهی دلش میخواد درس بخونه پیشرفت کنه موفق باشه بهترین باشه بالاترین باشه تمام و کمال باشه به هون جاهایی برسه که تو خواب و خیال هم بهش نمیرسید چیزهایی رو تجربه که هر کسی نمیتونه تجریه کنه بعد با خودش میگه خب که چی؟  که بمیرم و تموم شه و هیچ ازش نمونه؟
۳. آدم گاهی دلش میخواد عاشق بشه ازدواج کنه خانواده داشته باشه بچه، خونه و زندگی، دلخوشی، سرگرمی، دغدغه حتی .. صدای جیغ و داد و خنده و گریه بچه دورش باشه نگاه مهربون بهش باشه دلخوشی های کوچیک داشته باشه آرزوهای بزرگ داشته باشه نگرانی های عجیب داشته باشه ... اما تهش فکر میکنه که با درد از دست دادنشون چطوری کنار بیاد؟ خانواده ای که داره رو چقدر مگه نگه داشته که خانواده جدید بخواد؟

هیچ نظری موجود نیست: