دی ۱۱، ۱۳۹۳

گم شده‌ایم لابلای این همه هیچ ...

یک دختر افغان اهل مزار شریف توی یکی از پیج های ایرانی در ایتالیا پرسیده بود از کجا میتونه گلاب بخره؟ آیا مغازه ایرانی در فلورانس هست؟ چند نفر بهش آدرس دادند و ‌گفتند اگر پیدا نکرد میتونه از اونها بگیره، اما چون ‌میخواست برای دوستای ایتالیاییش شیرینی بپزه مقدار زیادی نیاز داره و‌حتما باید از مغازه خرید کنه.. یکی بهش جواب داده بود که بهترین گلاب ها رو می تونه از مغازه های عربی بخره و اون در جوابشون ‌گفته بود که من فکر می کردم بهترین گلاب برای کاشان هست؟! چند نفری هم بهش سال نو رو تبریک‌ گفته بودند و اون در جواب تشکر کرده بود اما گفته بود که من نوروز رو جشن می گیریم...
البته نوروز را در خیلی از کشورها علاوه بر ایران جشن ‌میگیرند. در افغانستان، پاکستان، تاجیکستان و بخش هایی از هندوستان و شاید خیلی جاهای دیگه که من ندونم. منظورم از جشن بعنوان یک رویداد ملیه وگرنه‌ که هرساله در همه جای دنیا ایرانی هایی هستند که این روز رو جشن بگیرند..
اما بیشتر هدفم از بیان کردن روایت بالا، بررسی رفتاری جامعه ایرانی بود چه در داخل ایران و چه در خارج از ایران. البته من نه جامعه شناسم و نه قصد دارم کسی رو قضاوت کنم فقط می خوام دیدگاهم رو درباره یک‌سری رفتارها و آنچه که بعدها از این رفتارها ناشی میشه بیان کنم.
در دنیایی زندگی می کنیم که به واسطه اینترنت همه به هم ‌وصل شده اند. همه از هر اعتقادی و از هر باوری. این می‌شود که با هر اتفاقی همراه جماعت میشویم. هر چه خیل افرادی که در پی یک اتفاق در حرکتند بیشتر باشد جمعیت بیشتری نیز همراه آنها میشوند. حکایت ضرب المثل خواهی نشوی رسواست.. هرچند که‌ همیشه حرف از رسوایی نیست. در بیشتر موارد شمه هایی از مثلا روشنفکری و مدرن بودن افراطی تیز به چشم‌ میخورد. البته مدرنیسم کاملا کورکورانه. مثلا وقتی همه دنیا کریسمس را جشن‌ می‌گیرند چرا ما نگیریم؟ جالب ترش این است که خیلی ها دقیقا فلسفله جشن گرفتن کریسمس را نمی دانند. اصن چه روزی است؟ درخت برای چیست؟ بابانوئل کیست ؟ و و و .. حتی می‌گویند کریسمس خوب است برف می‌آید حس زندگی دارد اما نمی‌دانند کشورهایی هستند که کریسمس‌شان اول تابستان است و نه تنها از برف خبری نیست هوا بسیار هم ‌گرم است! اما چیزی که بیشتر به چشمم می‌آید این روزها این است که‌کسانی که‌ کریسمس را جشن می‌گیرند تا همین چند هفته قبل در عزاداری های محرم و صفر سر و‌ سینه ‌چاک‌ می دانند که اعتقادتشان عمیق و محترم است ... البته اعتقادتتان محترم است اما سست و بی هدف است .. هر طرف باد بیاید می‌رود .‌..
چیزی که بیستر از همه دلم را می‌سوزاند ذوق و‌شوق ایرانی های داخل کشور از مراسم‌ سال نوی میلادی است. البته آتش بازی دیدن و نصفه شب در خیابان جشن‌گرفتن خوب است اما مفهوم سال نو در همه جا کم ‌و بیش یکسان است. بودن در کنار خانواده و عزیزان، دید و بازدید، رعایت برخی رسم و رسومات، هدیه گرفتن و ... بعد همان هایی که این همه ذوق سال نوی میلادی را دارند به‌ محض آن که نوروز شود، از تکراری بودن مراسم و بی حوصلی دیدن اقوام و خستگی سفر کی نالند..
لذت بردن را یاد نگرفته ایم یا مرغ همسایه غاز دلچسب تریه؟

نگرانی‌م از اینه که ‌چند صباح دیگه که غرق شدیم ‌در مراسم هالوین و شکرگذاری و‌ کریسمس و .. و نوروز به نام‌ کشور دیگری ثبت شد، آه و فغان در آید که چه ساکت نشسته اید در کنار مولوی و‌ خلیج فارس و چه‌ و چه و چه نوروزمان را نیز بردند ...

هیچ نظری موجود نیست: