خرداد ۰۹، ۱۳۹۲

این جا کسی نیست

گُل گُلدونِ من شکسته در باد
تو بیا تا دلم نکرده فریاد
مامان داره ظرف میشوره من تو اتاق دارم درس میخونم صدای مامان میاد زیر لب داره آهنگ میخونه گوش میکنم گوگوش میخونه صداش خیلی قشنگه اصلا از گوگوش هم قشنگ تر میخونه محو صداش میشم. همیشه وقتی کار میکنه آهنگ میخونه وقتی دلش گرفته باشه سوزناک تر میخونه گاهی هم بغض میکنه گاهی ساکت میشه بغضش رو قورت بده ..
گوشه ٔ آسمون، پُر رنگین‌کمون
من مثِ تاریکی، تو مثل مهتاب


مامان بزرگ داره با جارو دستی برگهای زردی که ریختند تو حیاط رو جمع میکنه میریزه تو باغچه. زیر لب داره شعر میخونه به یه زبونی که من نمیفهمم من دارم لای گلدونا تو تراس وول میخورم مامان بزرگی داره ترکی میخونه صداش واضح تر شده خسته شده کمر صاف میکنه نگاه من میکنه قربون صدقه میره من سرم به بازی گرمه باز دولا میشه مشغول میشه به جارو یه آهنگ دیگه میخونه آهنگش سوز داره آهنگ های ترکی همشون یه سوزی دارند ...


آسمون آبی میشه
اما گُل خورشید، رو شاخه‌های بید
دلش می‌گیره
دارم ظرف های توی جا ظرفی رو میزارم سر جاشون بلند بلند شعر میخونم این جا کسی نیست که من برایش زمزمه کنم من بلند بلند شعر میخونم این جا گوشی نیست که محو صدای من شوم من داد میکشم من بغض میکنم اینجا کسی نیست که قربان صدقه اش بروم ..صدای من برای کسی ماندگار نمیشود ..
گُل هر آرزو، رفته از رنگ و بو
من شدم رودخونه دلم یه مرداب
آبان ۱۳۹۱

هیچ نظری موجود نیست: