ما مثلا آدم ها، با همه ادعاهاى واهى آدم بودنمون، زياد هم آدم گونه رفتار نميكنيم. ما به راحتى ميتونيم كسى كه دوسمون داره دوست نداشته باشيم ولى نميتونيم كسى كه دوستمون نداره رو دوست نداشته باشيم ! حالا اين دو حالت تا حدى قابل قبولند تا اما اين كه كسى رو دوست داشته باشند چون اون دوستشون داره يا يكى رو دوست ندارند چون اون هم دوستشون نداره … این دوس داشتن ها و دوس نداشتن ها هیچ پایه و اساسی نداره ، هیچ منطق و احساس و حتی هیچ حساب و کتاب دو دو تا چهارتایی نداره .. هیچى نداره ..
بدتر اين كه براى همه اين دوست داشتن و دوست نداشتن هايى كه ته ندارند دنبال ته ميگرديم، بعد از خسته از به ته نرسيدن در نيمه راه گاهى حتی توى نقطه اوج دوست داشتن همه چيز رو رها ميكنيم و ديوانه وار دوباره اين چرخه بيهوده رو از سر ميگيريم ..
در عین حال که همه میگن برای دوس داشتن و عشق ورزیدن هیچ بهونه ای نمیخوان برای دوس نداشتن هزار بهونه دارن.. بی بهونه دل میبندند ولى بهونه ها رو برای دل کندن پیدا ميكنند.. بهونه های واهى …
بدتر اين كه براى همه اين دوست داشتن و دوست نداشتن هايى كه ته ندارند دنبال ته ميگرديم، بعد از خسته از به ته نرسيدن در نيمه راه گاهى حتی توى نقطه اوج دوست داشتن همه چيز رو رها ميكنيم و ديوانه وار دوباره اين چرخه بيهوده رو از سر ميگيريم ..
در عین حال که همه میگن برای دوس داشتن و عشق ورزیدن هیچ بهونه ای نمیخوان برای دوس نداشتن هزار بهونه دارن.. بی بهونه دل میبندند ولى بهونه ها رو برای دل کندن پیدا ميكنند.. بهونه های واهى …
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر