مهر ۱۵، ۱۳۹۲

ندانستن حق من است ..

زنگ میزنم صداش ناراحته سلام علیک میکنم میگم خوبی؟ رو به راهی؟ میگه نه راستش خوب نیستم میدونم منتظره ازش بپرسم چی شده نشنیده میگیرم یکم حرفای دری وری میزنم که بخنده میدونم الکی میخنده میدونه نمیخام بشنوم خدافظی میکنه ..

صداش گرفته اصلا نمیتونه حرف بزنه میگم چی شده میگه سرماخوردم میگم دکتر رفتی میگه دکتر رفتم مشاورم رفتم راستی. میخاد ازش بپرسم مشاور چی گفت نمیپرسم میگم شیر داغ بخور گلوت نرم شه. میدونه نمیخام بدونم خدافظی میکنه..

خودم وقتی میدونم چرا بپرسم.. ترجیح میدم فرض کنم که دونسته هام اشتباهه تا شماها بگید و باور کنم که درست بوده. ترجیح میدم فرض کنم خوشحالید تا بگید و باورم بشه که نیستید. ترجیح میدم ندونم همین .. ترجیح میدم ندونم غم دارید درد دارید تنهایی دارید و من نیستم . ترجیح میدم نشنوم صدایی که بغض داره صدایی که ناخوشه صدایی که خسته اس و من نیستم .خودخواهانه ترجیح میدم که تو ناآگاهی بمونم و یادم بره که من نیستم و من همچنان نیستم ..

هیچ نظری موجود نیست: