همیشه وقتی قرمه سبزی میخورم یاد همان وقتی میافتم که معده درد داشتم و دکتر تجویز کرده بود سه ماه حق خوردن خیلی چیزها را ندارم؛ از جمله چیزهای سرخ کردنی! خب قرمه سبزی هم در راسته همان چیزهای سرخ کردنی قرار میگرفت دیگر. یکی دیگر از چیزهای ممنوعه برنج بود! من ورم اثنی عشر داشتم و هر چیز که باعث تشدید این ورم میشد ممنوع بود. نون، برنج، میوه، سرخکردنی و ...
خب همان بهتر که وقتی نمیتوانی برنج بخوری خورش هم نخوری. خورش بدون برنج به چه درد میخورد تازه آن هم خورشهای ما ایرانیها که بی برو برگرد یه چیز سرخ کردنی توش هست حتی اگر در حد پیاز داغ باشد. قرمه سبزی که دیگر خودش سر دسته خورشهای سرخکردنیست. سبزی، پیاز، گوشت.. فکر کنم اگر راه داشت لیمو امانیاش را هم سرخ میکردند.
آن روزها ما در خانهمان بنایی داشتیم، همه وسایل خانه را کپه کپه در گوشه و کنار جمع کرده بودیم. آشپزخانه هم ازین قاعده مستثنی بود و جز چند تا لیوان و قاشق چیز دیگری در دسترس نداشتیم. مثل همه خانوادهها در چنین مواقعی مادربزرگها دست به کار میشوند و مسوولیت آشپزی را به عهده میگیرند. البته بعد از این که اصرار به کوچ موقت به خانهشان بینتیجه میماند.
مادربزرگ یکی از آنروزها قرمهسبزی درست کرده بود؛ دو مدل! یکی طبق سنت و یکی طبق معده من! قرمه سبزی من هیچچیز سرخ کردهای نداشت. سبزیاش را صبح از بازار خریده و خرد کرده بود. بعد هم بدون روغن تفتی داده بود و سایر محتویاتش را اضافه کرده بود و غذایی مناسب معده ورمکرده من آماده شده بود.
خیلی خوب یادم است که وقتی گفت برای تو سفارشی پختم، خیلی ذوق داشت. اما من راستش خیلی ضد حال خورده بودم. قرمهسبزی آبپز دست کمی از فحش نداشت. با غرغر گفتم «مگر قرمهسبزی بدون سرخ کردن رو هم میشود خورد؟!» گفت «آره خیلی خوب شده بخدا». راستش باورش نکردم. اصلا دلم نمیخواست لب به اون غذای بیمزه بزنم. مامان چشم غره رفت که یعنی یا همین را میخوری یا چیز دیگری گیرت نمیآید. قرمهسبزی آبپز بدون برنج...
چارهای نبود خوردمش. همهاش را. تا آخرین قطره ته بشقاب. بعد هم گفتم بد نبود. اما بیانصافی کرده بودم. مثلا خواسته بودم در عالم نوجوانی غرورم از گفتن «این که چیزی که مسخرهاش میکردم بیش از حد خوشمزه بود.» خدشهدار نشود.
الان که بهش فکر میکنم مزه غذا یادم نیست اما مطمئنم که خوشمزهترین قرمهسبزی آبپز بدون برنج دنیا بود. آخر طعم عشق داشت.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر